بالاخره کارت عروسیش اومد
نسبت بهش احساس تنفر پیدا کردم...
از خودمم هم متنفرم...چون دارم به خاطر همچین آدم بی ارزشی خودمو اذیت میکنم...هم خونوادمو
بس کن دیگه ۶ سال فقط خون دل خوردم بس نیست...حالا باید واسه مراسم عروسی و عقد کنون و پاتختیو....اینام خودمو آزار بدم..
نمیدونم چیکار کنم دلم میخواست صبح بیدار میشدم و میدیدم که فراموشش کردم
این همه اذیتم کرده...اما هنوز...وای خدایا تروخدا تو یه کاری کن...بعد از عید کلی درس دارم دانشگاه...پروژه ام ...چه طوری میخوام....خدایا کمکم کن...
خدایا دلم میخواد بغلم کنی...
من میتونم ..
خدایا دلم میخواد بغلم کنی...