بالاخره امروز رفتیم خونشون...
وای هیچکی نمیتونه بفهمه من چه حالی داشتم...
گریه ام گرفته بود ..اما باید خودمو خوشحال نشون میدادم..
پسرخاله ام که پیش خانومش نشسته بود...
یادته عید پارسال که اومدیم خونتون ...دوربین عکاسی حرفه ای خریده بودی ...بعد یواشکی ازم عکس میگرفتی....مگه میشه یادت نباشه....
باورم نمیشه هنوز باورم نمیشه...اما دیگه باید باور کنم...
ولی دختره خیلی زشته....نمیدونم چطور اونو به من ترجیح داد...
بس کن دیگه...کاش میشد حرفامو برا یکی بگم...اما باید خودمو خوشحال نشون بدم..
این چه دردیه...........
و تو رفتی و هنوز
خش خش پای تو تکرار کنان
می دهد آزارم...