تو این چند روز دلم خیلی تنگته...
وفتی فک میکنم باید باهات خدافظی کنم...دلم آتیش میگیره...
فقط ۱ ماه دیگه مونده...
کاش فقط یک بار دیگه همون باری که باهم میریم و من ازت خدافظی کنم...
باهم بریم سینما...
یادته؟؟
اشک هام
روی کیبورد میریزه....
کاش میشد همیشه کنارم بمونی حتی با این تغییرات...
اما غیر ممکن وجود داره....
به دوستت بگو همیشه آخر ماجراها خوب نمیشه......باهاش مخالفم...
و حرف تو آخرش به کرسی نشست...
بالاخره هر چیزی یه پایانی داره...
از این جمله ات متنفرم...
فقط بدون که دلم میخواست ...
همیشه کنارم بمونی...این هم یکی از همون آرزوهای محالی بود...که شعرشو بهت دادم...
و باز هم نشد...
به امید دیدار...دیداری برای آخرین بار...